7/30/2007

آزادي
خداوند در آزادي وجود دارد. وقتي خداوند حق انتخاب را در اختيار انسان گذاشت، در واقع به او آزادي داد. خداوند انسان را در رد و قبول خداوندي خودش هم آزاد گذاشت. خداوند انسان را در رد و قبول آزادي هم آزاد گذاشت. خداوند گستره آزادي انسان را در هيچ حصاري محدود نساخت. او را براي تجربه و حركت و پويايي و درك هر چيزي مختار كرد. شايد زمان، تنها محدوديت انسان، او را از تجربه همه اتفاقات محدود مي كند و اين زيباست. چون انسان بي زمان يعني انسان بدون پروژه. كساني كه هيچ پروژه اي براي انجام دادن ندارند چگونه ممكن است رشد كنند؟

در آزادي
در آزادي تغيير و تحول هست. مردم آزاد اجازه نمي دهند دنياي امروز همان دنياي ديروز باقي بماند.

در آزادي، صلح هست. مردم آزاد براي اثبات حقانيتشان با ديگران نمي جنگند. مردم آزاد براي اثبات چيزي تلاش نمي كنند. آنها مي دانند و براي ديگران هم حق دانستن را - هر چند متفاوت - به رسميت مي شناسند.

در آزادي زيبايي هست. مردم آزاد زيبا مي شوند.

در آزادي
در آزادي رشد هست. آدمهاي آزاد رشد مي كنند. كساني كه همانند سال گذشته مي انديشند آدمهاي آزادي نيستند. يك محدوديت نفوذ يافته آنها را از پا گذاشتن بر پله بعدي منع كرده است.

در آزادي شادماني هست. كساني كه عادت به غم و غصه دارند نيز در دام يك ايدئولوژي محدود كننده گرفتار هستند. جامعه غصه دار، يك جامعه تحت هجوم است. مردم گرفتار غم و غصه انسانهاي موثري نيستند. آنها كم كم خلاقيت را به دست فراموشي مي سپارند.

در آزادي
در آزادي كمي مخالفت هست. آدمها آزاد هستند تا موافق همه چيز نباشند. گر چه در آزادي موافقت هست. آدمها دوست دارند با ديگران موافقت كنند. كسي كه خودش را ملزم به عدم موافقت مي كند انسان آزادي نيست. او در بند يك پيش فرض دروني گرفتار است.

مردم آزاد
مردم آزاد خيلي در بند محدوديتهاي پيرامون نيستند. آزادي بيش و پيش از آن كه با محدوديتهاي خارجي مربوط باشد به چهارچوبهاي دروني باز مي گردد. براي انديشه آزاد سد محدوديتهاي پيراموني ديوار مستحكمي تلقي نمي شود. آنچه نگران كننده است تلاش نيروهاي بيروني براي نفوذ در روح آزاد منش انسانهاست. وقتي بتوان ايدئولوژي محافظه كار و محدوديت گرا را رشد داد آدمها دچار فرسايش خلاقيت مي شوند. مي توان، هر چند به دشواري، محدوديتهاي بي بنياد را بدل به ارزشهاي دروني كرد. مي توان، هر چند در دراز مدت، روح آزاد منشي و خلاقيت را به سردابهاي تاريكي برد. بعضي حواسشان نيست. بعضي در بند اين حرفها نيستند. بعضي براي خودشان اهميتي نمي شناسيند. آنها زودتر به سرداب فرو مي افتند. كسي كه گوهر وجودش را مي شناسد در زندان هم آزاد است. آزاد...

7/29/2007

جلوه گري
آنچه كه باعث جلوه گري خلاقيت در فضاي آزادي مي شود، ذات شامل شونده و تنوع پذير آزادي است. محدوديت پر از "نه" است و آزادي پر از "بلي". به هر كس "نه" بگوييد به خلاقيتش پايان داده ايد. مردمي كه به "نه" شنيدن عادت مي كنند خلاقيتشان را به دست فراموشي مي سپارند. آدمها آزاد منش كساني هستند كه تفاوتهاي ديگران را هم مي پذيرند و شامل مي شوند. كساني هستند كه به زاويه ديدهاي جديد امكان مي دهند و آنها را هم شامل مي شوند. آنها كساني هستند كه خلاقيت ديگران را مي پرورند و حمايت مي كنند. خلاقيت كائنات به توسط آنها جلوه گر مي شود.

فضاي آزادي فضاي بي هدفي نيست.
آدم آزاد به هر طرفي نمي رود. به طرفي مي رود كه انتخابهايش قرار دارند. جامعه آزاد هم به هر طرفي نمي رود. به طرفي مي رود كه افكار عمومي انتخاب مي كند. ذهن آزاد نيز به هر موضوعي نمي پردازد. انسان آزاد در گستره انتخابهايش به چالشها و ضرورتهايش نگاه مي كند و با طرح مساله زمان، اين چالشها و ضرورتها را تبديل به پروژه مي كند. فضاي آزادي، فضاي برنامه ريزي براي اين پروژه هاست بدون اين كه عوامل ناخواسته و انتخاب نشده بر آنها تاثيري داشته باشند.

آزادي مطلق نيست!
طراحان هميشه مي توانند در همان گستره محدود آزادي كه برايشان ترسيم مي شود هم نفس بكشند. نقل قولي را به ياد دارم كه مي گفت: "طراحي كنار آمدن با امكانات است." طراح آزاد بخاطر همين روح بدون بندي كه دارد هميشه در حال فشار آوردن به مرزهاي آزادي پيرامونش است. طراحان هميشه فضاي اطرافشان را به طرف آزادتر شدن مي برند. اين آدمها خلاق هميشه به ابزارها و عناصر محدود كننده آزادي نارو مي زنند. آنها را دور مي زنند و درها و پنجره هاي جديدي براي بيشتر نفس كشيدن مي آفرينند. جوامعي كه قرار است به سمت آزادي بروند مي بايست از طراحان كمك بگيرند.

فضاي آزاد
در يك فضاي آزاد وقتي مردم با چيزي برخورد مي كنند كه آن را نمي شناسند يا از آن خوششان نمي آيد يا حتي فكر مي كنند بد يا نادرست است بلافاصله دست رد به سينه اش نمي زنند. به خودشان مي گويند: "آه، اينطوري هم مي تواند باشد!" و نگاه مي كنند به اين كه اين چيز متفاوت، تازه يا حتي نادرست آيا مي تواند نكته مثبتي براي زندگي شان داشته باشد؟ اگر مي توانست يا ممكن بود آن وقت كمك مي كنند تا آن رشد برايشان خلق شود.
فضاي آزاد آرماني فضايي است كه مردم از خودشان هم آزاد هستند. فضايي است بدون قضاوت در مورد ديگران. بزرگترين صدمه ها را وقتي به ارتباط خودمان با ديگران و در نتيجه به خودمان و ديگران مي زنيم كه رفتارهايمان بر اساس قضاوتهايمان تنظيم مي شوند. يعني آزادانه نمي انديشيم و رفتار نمي كنيم.

اين موضوع سياسي نيست!
كاش مي توانستم اينجا زير موضوع خلاقيت فقط در مورد آزادي بنويسم. گرچه ظاهر سياسي و اپوزيسيون و قوانين حق سخن گفتن و امثال اين پيدا مي كرد و شايد مشمول تبعات آن هم مي شد. اما اگر بخواهيم بستر خلاقيت را در يك كلمه خلاصه كنيم، بدون شك بايد بنويسيم آزادي.

آزادي، هوايي است كه خلاقيت تنفس مي كند. آزادي روحي است كه مي بايست در خلاقيت دميده شود تا به حركت در آيد.

7/28/2007

آزادي
آزادي در طراحي را نمي بايست با پرت و پلا گويي، هجو گويي و بي نظمي اشتباه گرفت. آزادي در طراحي، رها شدن است از قضاوت ديگران، رها شدن است از نتيجه و رها شدن است از هر چيزي غير از تعهد همه جانبه براي خلق بهترين راه حل ممكن براي صورت مساله. آزادي يعني آزاد شدن از كارفرما، يعني آزاد شدن از دستمزد و آزاد شدن از جايزه هاي مسابقات طراحي. آزادي در طراحي يعني طراحي براي طراحي...بي كم و كاست.

دوباره آزادي
يك جذابيتي در اين معنا هست كه باعث مي شود نتوان آن را براحتي كنار گذاشت. دلم نمي خواهد گفتگوي ازادي را به اين راحتي ببندم. نمي توانم! همين الان در ساختار طراحي كه آن را اداره مي كنم دو بخش كاملا منفك وجود دارد. يك واحد طراحي عملياتي بسيار درگير اجراي پروژه هاي سريع و ديگري يك واحد طراحي راحت تر با مديريت دور از مركز شركت و دور از پروژه هاي پر فشار. هر دوي اين واحدها در واقع تشكيل دهنده يك واحد طراحي هستند اما در دو شهر مختلف و داراي دو سيستم متفاوت. تفاوت اصلي آنها در محدوده آزادي تعريف شده و اعمال شده در آنهاست. واحد اول تبديل به يك واحد مجري توانمند شده و هر صورت مساله اي را به جوابهاي عملياتي مي رساند. واحد دوم با پروژه هاي اجرايي چندان آشنا نيست. اما به روح يك واحد طراحي واقعي بسيار نزديك تر است. يك طراح واقعي آرزوي كار در چنين مركز طراحي را دارد. جالب اينجاست كه مديران شركت واحد اول را بسيار معتبرتر از واحد دوم مي دانند. بسياري اين واحد دوم را قابل حذف و بي فايده تلقي مي كنند. دنياي عجيبي است!

7/23/2007

تا خداوند راهي نيست
چطور ممكن است كسي كه گوهر وجودش را كشف كرده است به چيزي خارج از اين وجود وابسته باشد؟ آن درياي قدرت خلق و تغيير كه در انسان هست او را تا مرز بي نيازي پيش مي برد. اين بي نيازي قدري از خداگونگي در خود دارد. قدري از منحصر به فرد بودن و قدري از بينش. چنين آدمي نمي تواند لحظه اي در سكون بماند و نمي تواند دنياي پيرامونش را بدون رشد رها كند. او رشد مي كند و رشد مي دهد. خلق مي كند و خود قسمتي از اين خلقت است.

گوهر وجود
آدمها گوهر وجوديشان را هر جايي پيدا نمي كنند. آدمها اين گوهر را هر وقتي پيدا نمي كنند. آدمها ممكن است اين گوهر را هرگز پيدا نكنند. يكي از مسيرهاي خلق آزادي به جاي كشف آن ،پيدا كردن همين گوهر وجود است.

7/21/2007

یک جور ازادی
طراحی آبکی در جامعه ازاد کمتر اتفاق می افتد.
مردم در جامعه ازاد شرافت نفس بیشتری برای خودشان قائل هستند.
مردمی که طعم آزادی را چشیده باشند خودشان را در ارائه و داشتن بهترینها ازاد و محق می بینند.
تنها مردمی که به گفتگوی ازادی قناعت کرده باشند می توانند به ایده های ابکی نیز قناعت کنند.
مردم قوی قناعت نمی کنند. خلق می کنند.
در ازادی قناعت محو می شود و غنا جای آن را می گیرد.
مردم ازاد، مردمی ثروتمند هستند.

طراحان در مقابل طراحان
روزی یکی از همکاران طراح که با من کار می کرد برای یک صورت مساله طراحی دشوار، به سرعت پاسخی آماده کرد. میدیدم که اماده شنیدن تشویق درخوری بود. هرگز دوست ندارم کسی را ناامید کنم بنا بر این سعی کردم بدون به هم ریختن فضای اعتماد به نفسش برایش توضیح دهم:
طراحانی هستند که همکارارن کار راه انداز کارفرماها هستند. انها به سرعت مسائل طراحی کارفرماها را برایشان حل می کنند. چیزی از انها تا بحال شنیده ای؟ دوست من چیزی نشنیده بود. برایش گفتم: طراحانی هم هستند که اجازه نمی دهند اولین تراوش مغزیشان به مرحله ساخت و تولید برود. انها برای آنکه پای طرحی را امضا کنند ان را از مراحل زیادی می گذرانند. از انها چیزی شنیده ای؟ او از این افراد چیزهای زیادی شنیده بود و عده زیادی از آنها را می شناخت. از او پرسیدم فکر می کنی چرا از دسته دوم افراد زیادی را می شناسی؟ او گفت: هیچکس این افراد را فراموش نمی کند. براستی دیگر از او طراحی دم دستی و ابکی ندیدم.

آزادی تا ازادی
خلاقیت جز در فضای آزادی اتفاق نمی افتد. اگر می خواهیم جامعه ای محروم از ازادی را بشناسیم می توانیم دنبال جامعه ای بگردیم که مردمش در برابر خلاقیت مقاومت می کنند. فاصله بزرگی است بین گفتگوی ازادی تا چشیدن طعم ان.

روایت ازادی
این تمایل احمقانه به "نه" گفتن وقتی مزمن می شود یک ارتباط عجیبی با ازادی پیدا می کند. وقتی حتی تحمل خلاقیتهای دیگران را هم نداریم چطور می توانیم تحمل تفاوتهای بزرگ تر ارزشی و دیدگاهی را تاب بیاوریم؟ ادمهایی که ادراک امکان متفاوتها و دگرگونها را از دست می دهند کم کم موانع جدی ازادی دیگران می شوند. این کار را ازادانه و به نام ازادی هم انجام می دهند. همه اینها بخاطر یک جایگزینی اشتباه است. وقتی می شود به درستی سکوت کرد و تنها نگریست چرا باید بی تامل بگوییم : "نه!"

7/15/2007

فضای "نه"
اگر می توانستیم این تمایل تربیت شده احمقانه به نه گفتن را با سکوت و فقط کمی سکوت عوض کنیم دنیا جای متفاوتی می شد. چرا وقتی با ایده تازه ای روبرو می شویم می توانیم بسادگی بگوییم "نه"!؟ فقط کمی سکوت برای این که به ایده بیچاره فرصت بدهیم ارزشهایش را نشان بدهد ممکن است نتایج خارق العاده ای داشته باشد. اما ما که خودمان را می شناسیم. نه؟ باز هم بی مقدمه و بدون فکر خواهیم گفت: نه!

اتفاقات
در اتفاقات همیشه یک فرصتهای عجیبی هست که آدم عاقل آنها را از دست نمی دهد. این کلاس خلاقیت آخری در مشهد یکی از همین اتفاقات بود. بجای لجبازی و پافشاری روی این که من دیگر درس دادن را کنار گذاشته ام، با آغوش باز پذیرفتم و چه تجربه ای است این آخری. دنیایش خارق العاده است. ادمهایش خارق العاده اند و تاثیرش روی من هم خارق العاده بوده. فکر می کنم کمتر کلاسی را تا بحال اینقدر دوست داشته ام.

سخت یا تلخ؟
دنیایی که در آن زندگی می کنیم دنیای سختی است. آدمهای سرسختی که بتوانند به اندازه کافی انعطاف پذیر باشند می توانند این مسیر
را به سلامت به پایان ببرند. سختی دنیا و ساختارش اصلا چیز وحشتناکی نیست. گاهی اوقات با ندانم کاری این سختی را تبدیل به تلخی می کنیم. آنوقت آدم دیگر دلش نمی خواهد به این زندگی ادامه دهد. خلاقیت در سختی مجال ظهور و رشد و تکامل و غنا را دارد اما در تلخی هیچ مجالی برای هیچ چیز خوبی وجود ندارد.

7/14/2007

خشونت
دنیای اطراف به اندازه کافی خشن هست. آن را از این که هست بدتر نکنیم. خشونت قاتل خلاقیت است. آنکه می تواند مهربان تر و نرمتر باشد فضای مناسبتری برای خلاقیت بوجود می آورد. مدیران نرمخو، پدران و مادران نرمخو، دوستان نرمخو و طراحان و نویسندگان نرمخو، دنیا را به سمت آفرینش و زیبایی می برند. می توانیم یکی از آنها باشیم. بخاطر بسپریم، هیچ چیز خوبی از خشونت زاده نشده است.

7/08/2007

فتح قله
رسیدن به نزدیکترین نقطه به قله کار بسیار دشواری است. اما برداشتن آخرین گام و ایستادن بر بلندترین سنگریزه کاری است واقعا دشوار. گاهی برداشتن آخرین گامها بسیار دشوارتر از حرکت در تمامی بقیه مسیر است. می توان قله را دید و فقط تا نزدیکی آن رفت. بگذار آهسته آهسته به آن نزدیک شویم. می توان ایده ای که بسیار نزدیک به بهترین ایده ممکن است را به عنوان ایده نهایی بشناسیم. اما فراموش نکنیم این بهترین ایده ممکن نیست. زمان به پایان نرسیده و هنوز می توان برای برداشتن قدم دشوار بعدی کمی استراحت کرد. گاهی لازم است بایستیم و تنفس کنیم. بدون این که منظره زیبای قله تبدیل به کابوس وحشتناک "نتوانستن" شود. به اوج رسیدن یک فرایند است نه یک قدم.

اولین ایده
کمتر پیش آمده که اولین ایده بهترین ایده باشد. در برابر وسوسه پذیرش اولین ایده به عنوان بهترین ایده مقاومت کنیم. یک ایده خوب، بهترین ایده نیست. به کمتر از بهترین ایده قناعت نکنیم.

7/07/2007

فضای ذات
در طراحی بیشتر از هر چیز به سراغ ذات صورت مساله و به سراغ هارمونی این ذات می رویم. با این ذات بازی می کنیم. در این ذات تعمق می کنیم. جوانب آن را آشکار می کنیم و اگر لازم شد در فضای لجبازی با این ذات هم ایده پردازی می کنیم. یک وقتهایی لیوانی که نمی شود توی آن چیزی نوشید یک موهبت است. عینکی که با آن نمی توان دید، لباسی که چیزی را نمی پوشاند و سیگار بدون دود هم گاهی پاسخهای شگفت انگیز صورت مساله های واقعی هستند.

دنیای دیگر گون
دنیا همان دنیاست اما می شود جور دیگر آن را ببینی. نوشیدن همان نوشیدن است اما اگر آن را جور دیگری ببینی شاید فنجان یا لیوان دیگری خلق شود. دیدن همان دیدن است اما اگر دیدن را جور دیگری ببینی شاید عینک دیگری خلق شود یا شاید اصلا وسیله دیگری بوجود آید که جای عینک را بگیرد. وقتی می خواهی دسته ای برای یک فنجان طراحی کنی مرور کردن دسته های دیگر فنجانها یک کار دانشجویی است. به سراغ ماهیت "در دست گرفتن" برو و سعی کن این ذات را دیگر گون ببینی. دسته های جدیدی خلق می شوند. بعد فکر کن چه شد که طراحی برای اولین بار دسته فنجان را آنطور که الان هست طراحی کرده. فکر کن...اگر تو به جای او بودی چه می کردی؟

7/01/2007

هارمونی ذات
یک جنبه زیبا و اساسی دیگر در حیطه هارمونی با خویشتن به تطابق طرح با ماهیت و ذات محصول مورد طراحی باز می گردد. طراحی یک چرخ گوشت می بایست با ذات چرخ گوشت بودنش هماهنگ باشد. می بایست با ذات فعالیت در آشپزخانه هماهنگ باشد. می بایست با ذات فعالیتهای زنانه و با ذات یک کار بهداشتی و مرتبط با تغذیه در ارتباط باشد و همه اینها را تداعی کند و با همه آنها در یک رقص توامان باشد. گاه در طراحی می توان به طنز این قاعده - و همینطور قواعد دیگر را - می توان شکست. اما فراموش نکنیم...افراط و کار دور از ظرافت و ایده های نپخته از آسیبهایی هستند که به سادگی این تلاش را مقرون به شکست می کنند. طرح ها و ایده ها را اتود کنیم. تا آنجا که مرز قاعده در نوردیده شود و ذات طرح از درون زاویه دیدی بس متفاوت اما هنوز درست و منطقی دیده شود. این انتهای هارمونی با خویشتن است.

هارمونی با خویشتن
یک بخش عمده طراحی، درک هارمونی طرح با خود چیزی است که هست. مثلا طراحی یک فنجان چینی نیازمند درک هارمونی طرح با متریال چینی است. فشار برای ساخت طرحی از فنجان که برای متریال چینی تطابق ندارد کار بیهوده ای است. در طراحی محصولات می بایست غنی ترین جنبه های کارایی و قابلیتهای مواد در نظر گرفته شوند تا در یک هارمونی زیبا بتوانند محصولی در منتهای بهره وری خلق کنند. چینی و شیشه را در طرح هایی روان و مواج، در شکلهایی گرد و متحرک و فرمهایی ظریف و لوکس بهتر می توان شناخت تا لبه های تیز و کنج های دقیق و خطوط راست. حتی در یک زیر شاخه از مواد هم این هارمونی می بایست درک و رعایت شود. ساخت فرمی که با "ای بی اس" بخوبی امکان پذیر است لزوما با پلی پروپیلن یا پلی اتیلن نتایجی به همان خوبی نخواهد داشت. جزئیات طرح، براقیت و مشخصات لبه ها اصلا شبیه به هم نخواهند بود.

هارمونی
عمیق ترین جنبه طراحی به هارمونی آن باز می گردد. هارمونی با انسان به عنوان عمده ترین بخش صورت مساله اهمیت بنیادین دارد. می گویند ابزار خوب، امتداد اندام است. این یعنی هارمونی. طراحی می بایست با روح و جسم و فضای پیرامونی آدمها هارمونی داشته باشد. ابعادش، تناسباتش، فرمهایش، رنگهایش، صداهایش، واکنشها و حرکاتش همه و همه می بایست در یک هارمونی انسانی تعریف شوند تا انسانها را جذب کنند. می توان با فنری قوی، محفظه نوار کاست را در یک ضبط صوت به سرعت گشود. می توان با یک مکانیزم کنترلی ظریف این در را به نحوی کنترل کرد که تداعی کننده چشم گشودن ماهرویی باشد. هارمونی تداعی کننده روح انسانی در اینجا عامل موفقیت طرح است.