تا خداوند راهي نيست
چطور ممكن است كسي كه گوهر وجودش را كشف كرده است به چيزي خارج از اين وجود وابسته باشد؟ آن درياي قدرت خلق و تغيير كه در انسان هست او را تا مرز بي نيازي پيش مي برد. اين بي نيازي قدري از خداگونگي در خود دارد. قدري از منحصر به فرد بودن و قدري از بينش. چنين آدمي نمي تواند لحظه اي در سكون بماند و نمي تواند دنياي پيرامونش را بدون رشد رها كند. او رشد مي كند و رشد مي دهد. خلق مي كند و خود قسمتي از اين خلقت است.
<< صفحه اصلی