7/16/2005

زيبايي
هستی، همان فرصت است. آنچه که در دايره هستی وجود ندارد فرصت بازی کردن بر او متصور نيست. آن سنگريزه ناچيز کنار ساحل به صرف بودنش، به صرف هستی که يافته است دارای فرصت است برای رشد. شايد روزی در کوره شيشه گری تبلور يابد و به کريستال منحصر به فردی تبديل شود. و هزاران شايد و هزاران فرصت دور و نزديک ديگر. آنچه در دايره هستی قرار گرفته ممکن است به شرافت زندگی ارتقاء يابد. در زندگی لذتی است بی همتا که همه جانداران برای حفظ آن به هر کاری دست می زنند. از ميان همه آنان که زندگی يافته اند، گروهی به شرافت بالاتری به نام آگاهی دست می يابند. آنان به حواس – اندامهای دريافت و گردآوری اطلاعات – مجهز شده اند و می توانند تجربه کنند و به دليل آنچه از دانسته ها گردآورده اند رشد کنند. انسان در اين ميان اما جايگاهی زيبا دارد. او به واسطه شرافت منحصر به فرد خلاقيت، قادر شده است در مورد چگونگی دنيايي که در آن زندگی می کند نقش عامل و موثر بر عهده بگيرد. او بر بستر دانش و حضور، خلاقيت را استوار می کند تا به زيبايي برسد. جايگاه زيبايي، جايگاه خلاقيت است. آنجا که انسان نمی تواند بی تفاوت بماند. آنجا که برای چالشهايش کاری می کند و نتيجه آن کار، دگرگون کردن دنيای پيرامون است.