از ياد داشتهای کتاب امپراطور
روزی چهار راهب در مورد آرزوهايشان گفتگو می کردند. اولی گفت کاش الان در معبد هزار خورشيد بودم. دومی گفت کاش آنجا بودم که تنها بال انديشه به آن می رسد. سومی آهی کشيد و گفت کاش آنجا بودم که بال انديشه را هم بدان راهی نيست. خواستند از چهارمی بپرسند ولی او را در جايي که تا دمی پيش ايستاده بود نيافتند.
<< صفحه اصلی