از يادداشتهای کتاب امپراطور
روزی راهبی که دويست و هفتاد هزار و يک تعريف از خداوند جمع آوری کرده بود تا او را بشناسد به راهبی رسيد که در کناره رود کوچکی دراز کشيده بود، پاهايش را در آب گذاشته بود و به صدای پرندگان گوش می داد. راهب خسته از او درباره خداوند پرسيد. راهب گفت: "چگونه به دنبال محدود کردن خداوند در دام کلمات هستی؟ بر سبزه ای که آفريده بياسا، در آبی که روان گردانيده آرام شو و در آواز پرندگانش حضور پيدا کن. خداوند اين است."
<< صفحه اصلی